کجاست آن شهردار که از شما غیرت یاد بگیرد؟

کمتر کسی است که نام شهید مهدی باکری، فرمانده رشید عملیات های والفجرمقدماتی و والفجر یک، دو، سه و چهار را نشنیده باشد اما شاید همه ندانند که روز، ۲۵ بهمن را به خاطر او روز “شهردار” نامیده اند.

برخی نام ها برای ماندگار شدن در تاریخ، احتیاج به تبلیغ و بازگو شدن و اختصاص یک روز در تقویم ندارند؛ نامشان به خاطر خوبی ها و اقدامات خالصانه شان همیشه در ذهن ها می ماند و آثار خدماتشان تا همیشه باقی خواهد ماند.

کمتر کسی است که نام شهید مهدی باکری، فرمانده رشید عملیات های والفجرمقدماتی و والفجر یک، دو، سه و چهار را نشنیده باشد اما شاید همه ندانند که روز، ۲۵ بهمن را به خاطر او روز “شهردار” نامیده اند.

۱۰ سال پیش، نامگذاری یک روز به نام شهردار، به تایید وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی رسید و یک سال بعد تصویب شد که روز شهادت اولین شهردار شهید “مهدی باکری” به نام روز شهردار باشد. این شهید بزرگوار به مدت ۹ ماه شهردار شهر ارومیه بود که از خاطراتی که از همین چند ماه کوتاه ثبت شده می شود فهمید چه خدمات خالصانه ای را در این مدت ارائه داده است.

زندگی خاص آقای مبارز

شهید مهدی باکری در سال ۳۳ در شهرستان میاندوآب متولد شد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه اش را در ارومیه به پایان رساند و از همان سنین نوجوانی و بعد از شهادت برادرش به دست ساواک، وارد سیاست و مبارزه شد.

او در همان زمان وارد دانشگاه شد و در رشته مهندسی مکانیک ادامه تحصیل داد و از همان ابتدای ورود به دانشگاه تبریز، مبارزه را هم ادامه داد. او در آن زمان تحت مراقبت ساواک آذربایجان بود و در دوره سربازی، به تبعیت از اعلامیه حضرت امام در حالی که افسر وظیفه در تهران بود از پادگان فرار کرد و به صورت مخفیانه زندگی و فعالیت های سیاسی اش را ادامه داد.

وقتی که انقلاب پیروز شد، عضو سپاه پاسداران شد و برای ساماندهی سپاه ارومیه تلاش کرد. مدتی دادستان دادگاه انقلاب بود و بعد از آن در مدت ۹ ماه، به عنوان شهردار شهر ارومیه مشغول به کار شد.

تمامی کسانی که او را می شناسند معترفند که او چه در زمان شهردار بودن و چه وقتی که فرماندهی لشکر در جنگ تحمیلی را به عهده داشت خودش را خدمتگزار مردم می دانست و خدمات و رشادت هایش مثال زدنی است.

۹ ماه طلایی برای شهرداری از جنس خود مردم

مهدی باکری اولین شهردار شهید است که به مدت ۹ ماه به عنوان شهردار به شهروندان ارومیه خدمت‌رسانی کرده است. کسانی که دوره خدمت او در شهرداری را به خاطر دارند معترفند که او مانند کارگران و حتی پیشاپیش آن ها در کارهای مختلف مثل آسفالت کردن خیابان های ارومیه کار می کرد و جالب تر این که نمی گذاشت کارگران دیگر او را بشناسند و دیگران نمی دانستند در کنار شهردارشان دارند عرق می ریزند.

در یکی از جالبترین خاطراتی که از شهید در دوران شهردار بودنش به جا مانده آمده است:

باران شدیدی در شهر باریده بود و جوی ها را لبریز از آب کرده بود. وقتی شهید باکری این وضعیت را می بیند، تلفن را برمی دارد و گروه های امدادی را خبر می کند. گروه های امداد به سرپرستی مهدی باکری به سمت محلات مستضعف نشین که گرفتار سیل شده بودند راه می افتند. حجم آب لحظه به لحظه بیشتر می شد و مردم سراسیمه از خانه هایشان بیرون می آمدند. بعضی از خانه ها ویران شده بود و تیرک هایشان بیرون زده بود. گروه های امدادی به خاطر حجم زیاد آب و گل و لای به سختی کارشان را پیش می بردند.

شهید باکری متوجه خانه ای شد که آب آن را فراگرفته بود. در حیاط خانه پیرزنی فریاد می کشید و کمک می خواست. مهدی باکری در را هل داد و باز کرد. آب تا بالای زانو رسیده بود. از پیرزن پرسید که آیا کسی زیر آوار مانده یا نه. پیرزن بر سر و صورت زنان گفت که وسایل خانه اش و کل زندگی اش زیر آوار مانده و آب به زیرزمین رفته است. گویا جهیزیه دخترش که با سختی آن را جمع کرده بود در زیرزمین جامانده و خیس شده بود.

مهدی به کمک دوستانش جلوی در سد خاکی درست کردند تا آب بیشتری داخل خانه نیاید. شهید باکری به کوچه دوید و وانت آتش نشانی را پیدا کرد و به خانه پیرزن آورد. چند لحظه بعد شیلنگ پمپ در زیرزمین فرو رفت و آب مکیده شد . پمپ کار می کرد و آب زیرزمین لحظه به لحظه کم می شد . مهدی غرق گل و لای شده بود .

پس از دقایقی پمپ همه آب زیرزمین را خالی کرد. پیرزن که حالش بهتر شده بود شروع کرد به دعا کردن مهدی باکری. گفت: خدا خیرت بدهد پسرم. آن شهردار فلان فلان شده کجاست تا کمی از غیرت تو را یاد بگیرد.

تا لحظه ای که شهید باکری وسایل را جمع کند و از خانه بیرون برود، پیرزن مشغول دعا کردن مهدی و نفرین شهردار ارومیه بود!

توجه ویژه به بیت المال و پرهیز از استفاده کردن مال مردم

یکی از ویژگی های بارز این شهید بزرگوار از زبان اقوام و دوستان و همرزمی های او، چشم بستنش به مظاهر مادی دنیا بود. او زندگی ساده و بی ریایی داشت و با این که جایگاهش طوری بود که می توانست مرفه ترین زندگی ها را داشته باشد، اما ساده زیست بود. از امکاناتی که حق طبیعی‌اش بود هم استفاده نمی کرد و با تواضع و فروتنی که داشت سعی می کرد کمتر کسی او را بشناسد.

توجه به استفاده نکردن از بیت المال، یکی دیگر از خصلت های او بود. همسر شهید می گوید: «شبی فرماندهان قرارگاه در خانه ما جلسه داشتند ، ما نان نداشتیم، صبح همان روز به مهدی گفته بودم که برای عصر نان بخرد . ولی وقتی که آمد فراموش کرده بود . دیروقت هم بود ناچار تلفن زد از لشکر نان آوردند، اما ایشان فقط پنج قرص نان برداشتند و بقیه را برگرداندند. بعد به من گفتند : این نان ها را برای رزمندگان فرستاده اند، شما از این نان نخورید.»

همچنین او در خاطره دیگری تعریف می کند: «روزی در حالی که آقا مهدی، از خانه بیرون می رفت به او گفتم : چیزهایی را که لازم داریم بخر. گفت: بنویس. خواستم با خودکاری که در جیبش بود بنویسم، با شتاب و هراس گفت : مال بیت المال است و استفاده شخصی از آن ممنوع است و حتی اجازه نداد چند کلمه با آن بنویسم.»

شهید نامی مفقود الاثر

سرانجام مهدی باکری در ۲۵ اسفند ماه سال ۶۳ در عملیات بدر به شهادت رسید. به گفته راویان، در حین عملیات بدر و در حالیکه نیروهای عراقی‌ با محاصره کامل سربازان تحت امر باکری در جزیره مجنون در حال زدن تیر خلاص به سربازان مجروح باقی‌مانده بودند، احمد کاظمی و محمود دولتی با اصرار از وی می‌خواهند که با عبور از دجله و پیمودن فاصله۷۰۰ متری که میان خط اول و خط دوم حمله جان خود را نجات دهد؛ ولی این درخواست هر بار با جواب منفی وی روبرو می‌شد تا اینکه بر اثر اصابت تیر مستقیم سربازان عراقی در ۲۵اسفند ۱۳۶۳ به شهادت رسید.

اما پیکر او هیچ وقت پیدا نشد چرا که حالی که یاران او سعی در انتقال پیکرش بوسیله قایق به عقب را داشتند قایق هدف اصابت شلیک مستقیم آر پی جی یکی از سربازان عراقی‌ قرار گرفت و در اروند رود غرق شد. پیکر او و سایر سربازانش هیچگاه یافت نشد و او همچنان مفقود الاثری جاویدالاهر است.

خواندن خاطراتی که از این شهید به جا مانده و همچنین نشستن پای صحبت آن ها که از نزدیک مهدی باکری را دیده اند، نشان می دهد که مدیریت جهادی و روحیه جهادی به حرف و تبلیغ و شعار نیست و بودند کسانی که با عمل خالصانه شان، با آستین بالا زدن و در متن امور بودن بدون پشت میز نشینی و زدن حرف های قشنگ، ثابت کردند که جهادگر واقعی هستند. همان ها که خداوند گلچین، نگذاشت آلوده به دنیا شوند و با آزاد کردنشان از بند دنیای فریبکار، ابدی و جاودانه شان کرد.

درباره نویسنده

592 نویسنده

نوشتن دیدگاه

تمام حقوق این سایت برای © 2024 اولکمیز. محفوظ است.